ویدئو کلیپ‌ها

Print |  E-mail

::: ویدئو کلیپ‌ها

ویدئوکلیپ در سنت و تاریخ‌اش تصویرسازی برای ترانه است. در ابتدا در تیتراژ فیلم‌ها و بعد تصاویری از فیلم بر روی ترانهٔ آن شکل گرفت و با راه‌اندازی شبکه‌های تلوزیونی ویژهٔ پخش موسیقی رواج پیدا کرد و حالا کار به جایی رسیده که از ابتدای تولید یک ترانه به ویدئوی آن هم فکر می‌کنند.

اما آن‌چه ما در ایران به کار بستیم، چیز دیگری بود؛ ویدئوکلیپ مثل یک فیلمِ کوتاه بر اساس یک موضوع و متن و شعر ساخته می‌شد و موسیقی به همراه آن ایده شکل می‌گرفت. این ساز و کار بیشتر ویدئوکلیپ‌هایی است که ما در تلوزیون ساختیم و گاهی هم البته نمونه‌هایی بر روی قطعات موسیقی و ترانه، داستان پردازی شدند.
برای من، ویدئوکلیپ، امکان بیانی موجز و استعاری و خیال‌انگیز بوده است که در آن شعر و موسیقی و فضاسازی بصری بتوانند با هم به تخیلِ خلاق اجازهٔ بروز دهند  تا ما در تصویر به سمتِ بیانِ شاعرانهٔ مفاهیم  پیش برویم. من از ابتدا به دنبال تصویرسازی حکایت و روایتِ عرفانیِ فراق و وصال و جست‌و‌جو در مراتبِ ظهور بودم؛ ظهور جذبهٔ رازآمیزِ عشقی رندانه. ویدئوکلیپ نوایی روایت سفری اودیسه‌وار است از او که پس از سرگشتگی، روزگار وصل خویش را در ملاقات یار و تولد امید و بارش باران برکت رؤیت می‌کند.

اشک افشان
کلیپِ «اشک افشان» نخستین سفارش فاروقی برای کارگردانی یک ویدئوکلیپ بود. این اثر تلاشی بود برای به تصویر کشیدن بیانی شاعرانه و نمادین از آیین سوگواری مذهبی مردم، با درونمایه‌ی فِراق. کارگردان در این اثر، نمادها و نشانه‌های کهنِ موجود در عناصر سمبلیک را به گونه‌ای دراماتیک به یاری گرفته است.

کاروان
کاروان ماجرای نوجوانی است که در سفری میان واقعیت و رؤیا، خود را قهرمانی می‌یابد در آوردگاه. نگریستن به تصویر جنگ از نظرگاه جوانی آرمان‌خواه با احساساتی که او را شیفته‌ی ایثار و فداکاری کرده است فضای کلی این اثر را شکل می‌دهد. تصنیفی از شهرام ناظری، خواننده‌ی شهیر و معاصر ایرانی، همگام با کلیپ، بیننده را همراهی می‌کند.

نوایی
مفهوم فِراق و وصال جایگاهی خاص در شعر و موسیقی عرفانی ایران دارد. یکی از نمونه‌های شاخص این وضعیت در شعر و موسیقی نواییِ منطقه‌ی خراسان ایران قابل مشاهده است.
ویدئوکلیپ «نوایی» مفاهیم هجر و وصال را با لحنی نمادین و شعرگونه در چند ماجرا به طور موازی دنبال می‌کند. زن و مردی در فراق فرزندی نداشته زندگی را در التهاب می‌گذرانند. مرد در پیِ کمال، به نوای موسیقی، رقصان از خانه بیرون می‌شتابد و زن در فِراقش فرش می‌بافد چشم به راهِ بازگشت و زمینِ تفتیده تشنه است در انتظار باران. سرانجام، مرد پس از تلاش و جستجو به کاروان گمشده می‌رسد و نوری را بر کجاوه‌ای نورافشان لمس می‌کند. باران باریدن می‌گیرد و زن و مرد بر فرش نشسته و در تولد نورسیده‌ی خویش عرش را سیر می‌کنند.
کارگردان «نوایی» می‌گوید این کار را بیشتر از سایر ویدئوکلیپ‌هایش دوست دارد و علت ترجیح‌اش را چنین بیان می‌کند: «این یکی را بیشتر دوست دارم چون محتوایِ سفارشی نداشت و همه چیزش را خودم انتخاب کرده بودم و آن جور که دوست داشتم تعریفش کردم. بماند که اخذ مجوز پخش آن بیش از یک ‌سال طول کشید و نهایتاً با اعمال تغییراتی توانست مجوز بگیرد.»

قطعه‌ی بهشت
داستان تنهاییِ دخترکِ گلفروشی است در لاهور پاکستان که با تجربه‌ی عشقی کودکانه به پسرکی که در گورستان عود می‌فروشد بال و پر گرفته و به پرواز در می‌آید، همچون طوطی‌ای تازه از قفس گریخته.

خوره
«خوره» ویدئوکلیپی است که از پایمردی زنانِ تنها در متن جوامعه‌ی سنتی سخن به میان می‌آورد؛ جامعه‌ای که به قول کارگردانِ اثر «دیدنی‌های کم اما شنیدنی‌های بسیار دارد». این داستانِ همیشگی زنان جوامعِ سنتی است که گاه مجبورند تاوانِ گناهِ ناکرده دهند و بار سنگین شایعات مردم به دوش کشند، مگر آنکه اهل مبارزه بوده و بستیزند تا زندگی را باز پس‌گیرند.
خلاصه‌ی داستان: دریا با ماهیگیر قهر است. او که تازه عروسش را به خانه آورده در می‌یابد که دیگران زن را بدیمن و بدقدم می‌دانند. مرد از فرط استیصال به دامِ مواد مخدر پناه می‌برد. اعتیاد و باور غلط مردم همچون خوره‌ای به جان زندگی آن دو می‌افتد و ذره ذره‌ی آن را به کام درمی‌کشد. اما سرانجام زن شوهرش را از خوره‌ی اعتیادی که به جانش افتاده است می‌رهاند و مرد را، پس از جدالی پی‌گیر، به زندگی بازمی‌گرداند.

گرد و آینه
زندگی فراز و فرود بسیار دارد. گاه یک اشتباه چون گردی آینه‌ی زندگی را مکدر می‌سازد. آنگاه کسی باید تا یاری کند و پلیدی را از صورت آینه بزداید. زن در فضایی نمادین و اساطیری برای مرد خود چنین می‌کند. گهگاه زندگی آینه را در هم می‌شکند تا برای کسی که اهل دیدن است، تصویر تکثیر شود.

شبانه
اعتیاد از راه می‌رسد تا پرکند خلاءهای روحی را، اما در عوض همه چیز را با خود می‌برد و هیچ برجا نمی‌گذارد جز خلاءهای روحی. ایران در مسیر قاچاق مواد مخدر از افغانستان به اروپا قرار گرفته است. قاچاق مواد مخدر یکی از کثیف‌ترین ولی پرسودترین تجارت‌های جهان است. هر ساله باید سرمایه‌ی هنگفتی را، که می‌توان صرف ساختن و توسعه کرد، برای جلوگیری از سوختن و تخریب به کار گرفت؛ با این حال، خرابی هنوز دست اندر کار است.

دشت‌ها و بادگیرها
ادبیات ایران سرشار است از حکایت‌های پند‌آموز که بسیاری از آنها به کتاب‌های درسی مدارس راه یافته‌اند و برخی نیز در قالب آثار شعرای بزرگ به اشکال گوناگون روایت شده‌اند. یکی از معروف‌ترین آنها که موضوع این ویدئوکلیپ را به خود اختصاص داده است حکایت سه برادر است که از پدرِ محتضر خود می‌شنوند که گنجی در گوشه‌ای از زمین متروکی که متعلق به آنهاست پنهان است. آنها جای‌جایِ زمین را می‌کاوند تا بلکه گنج را بیابند اما در نهایت دستگیرشان می‌شود که گنج واقعی کوششی است که زمین و در واقع زندگی را بارور می‌کند.

روزی که نیست
این کلیپ به سفارش شرکت ملی نفت ایران ساخته شد. این کار قرار بود به مردم بگوید در مصرف انرژی صرفه‌جویی کنند، اما سازنده‌ی این ویدئوکلیپ مدرن به موضوع آن دامنه‌ی وسیع‌تری می‌بخشد تا بتواند آن را دوست داشته و به روش خود روایتش کند.
حال «روزی که نیست» به ما می‌گوید: «اگر قدر داشته‌هایمان را ندانیم و آنها را عزیز نداریم، زندگی با ما قهر می‌کند و همه چیز از حرکت می‌ایستد و سفر زندگی متوقف می‌شود.»
این ویدئوکلیپ از مراسم آیینی «زار» در مناطق بندری جنوب ایران در سواحل خلیج فارس بهره می‌گیرد؛ مراسمی که برای جن‌زدگان و دیوانگان، که به تصور عامه جسمشان مسخر ارواح پلید شده است، برگزار می‌شود.
در «روزی که نیست» رویا نونهالی، بازیگر معروف و صاحب سبک ایرانی، در دو نقش زنِ سنتی و زنِ مدرن نقش‌آفرینی می‌کند. شعر این اثر سروده‌ی رامین فاروقی است.

یا اخی
ویدئوکلیپ «یا اخی» به سفارش احمد بوخاطر ساخته شده است. بوخاطر خواننده‌ی بنام و صاحب سبک امارات متحده‌ی عربی است که خود یک تنه در جایگاه همه‌ی عناصر موسیقیایی ایفای نقش می‌کند. در موسیقی او سازی در کار نیست و همه‌ی فضای موسیقی ناشی از صدای خودِ اوست. ساخت این ویدئوکلیپ در اصفهان، پایتخت فرهنگی ایران، شهر تاریخ و افسانه، انجام گرفته است.
این قصه روایت انسانی است که نیمه‌ی گم‌شده‌ی خود، یعنی ضمیر پاک فراموش شده‌اش، را بازمی‌یابد و با او درمی‌آمیزد تا بتواند خود را در میان رود نمادین تمدن بشری تطهیر کند.

شبیه شب‌تاب‌ها
این ویدئوکلیپ ماجرای پدری است که پسرش را سال‌ها پیش در جنگ از دست داده است. پس از سال‌ها در زمستانی سرد و طولانی، پدر آنی پسرش را از پسِ پنجره می‌بیند و در پی او روان می‌شود. در راه به شهری فراموش‌کار می‌رسد که یادش رفته است نام بسیاری از کوچه‌هایش اسم جوانانی است که سال‌ها پیش در جنگ جان‌فشانی کرده‌اند.
«شبیه شب‌تاب‌ها» می‌کوشد بگوید: «نام هر انسان یادآور یک زندگی است و نه صرفاً یک نشانه، یک عدد و بخشی از یک آمار.»

بگو تهران
تهران ، پایتخت ایران، یکی از بزرگ‌ترین و پرجمعیت‌ترین شهرهای دنیاست، با تاریخ و جغرافیایی متفاوت؛ شهری که زشتی‌هایش زیبایی‌هایش را به فراموشی کشانده است. همه از تهران گلایه می‌کنند. در این ویدئوکلیپ، که شعرش سروده‌ی رامین فاروقی است، این بار تهران از مردمش گلایه می‌کند که چرا قدر او را نمی‌دانند؛ قدر شهری که هنوز زیباست. «بگو تهران» به سفارش بخش فرهنگی-هنری شهرداری تهران ساخته شده است.

طراحی وب سایت و میزبانی وب توسط آژانس دیجیتال مارکتینگ نگاه نو